بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا محمد و آله اجمعين
محضر مبارك علماي عزيز و فضلاي گرامي و مديران حوزههاي علميّه و ائمّه جمعه و جماعات
قرآن مجيد سند اساسي اسلام و معجزه جاويد نبياكرم اسلام است. كتابي كه «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» و كتابي كه مصون از هر گونه تحريف است. «انّا نحن نزّلناالذّكر و انّاله لحافظون» آن كتاب نور، عبرت، بيّنه، تذكّر، بيان، رشد، برهان، ذكر، فرقان و مبارك است.
با كمال تأسف بسياري از مردم نميتوانند قرآن را بخوانند، يا آن كه غلط ميخوانند. آنان كه ميخوانند نيز معناي آن را نميدانند و آنان كه ميدانند، در آن تدبر نميكنند و آنان كه تدبر ميكنند، كمتر عبرت ميگيرند و بالاخره برخوردها در حد تشريفات، سوگند، مهريه، تجويد، ترتيل، حفظ و مسابقه بوده است و هدف اصلي همه اين برنامهها كه تدبر در قرآن است رونق لازم را نيافته است.
خداوند از ما چه ميخواهد و چه وظيفهاي در برابر قرآن داريم؟
ما بايد كتاب آسماني را محور عقيده، فكر، تصميم و عمل خود قرار دهيم و در غير اين صورت، قرآن ما را پوك و پوچ ميداند: «يا اهل الكتاب لستم علي شييء حتي تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم» ما بايد قرآن را جدي بگيريم «خذ الكتاب بقوّة» و بدانيم كه هر كس در آن تدبر نكند، مورد تندترين انتقادات الهي است «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» از سوي ديگر ما در برابر قرآن مسئول و مديون هستيم. در علم اصول به ما گفتهاند كه اشتغال يقيني برائت يقيني لازم دارد. آيا ما با اين كارهاي فرهنگي امروز برائت پيدا ميكنيم يا نه؟ يعني اگر از ما سؤال كنند كه تو در برابر وحي چه كردي آيا ميتوانيم مطالعات و تدريس و تحصيل رسمي خود را مطرح كنيم و برائت پيدا كنيم؟ البته دروس حوزوي بايد با جديت خوانده شود لكن نيمي از سال كه تابستان و رمضان و محرم و تعطيلات رسمي است، ما ميتوانيم يك دوره تفسير را مطالعه و مباحثه و با پيام الهي آشنا شويم.
راستي چه ميشد كه از روز اول ما را با قرآن آشنا ميكردند و به جاي «ضرب زيدٌ عمرواً»، «ضرب الله مثلاً» را ياد ميدادند؟
راستي چه ميشد اگر مقداري از تشويقات و شهريهها بر اساس تفسير پرداخت ميشد؟
آيا به جاي آن كه تمام وقت بزرگان ما صرف 10% طلابي كه فقيه ميشوند، شود، بهتر نبود هر عالمي هفتهاي يك روز تفكر و دقت و تدبر خود را صرف قرآني كه همه طلاب و جوانان ما به آن نياز دارند نمايد؟!
راستي در دانشگاه و حوزه و مساجد ما جايگاه قرآن و تفسير كجااست؟! از عزيزاني كه تخصّص در تفسير دارند، چه فرد و نهادي استفاده ميكند؟ كدام فرزند را سراغ داريد كه نامه پدرش را نخواند يا نداند؟ به هر حال مخلوق بايد كتاب خالق خود را بداند.
درست است كه در ايّام تحصيلي كار داريم ولي آيا قرآن كار ما نيست؟ تعداد جلسات و دروس تفسير را با ساير جلسات و دروس مقايسه كنيد، در بعضي از مناطق حتي يك در صد هم نيست.
به چند اقرار مهم توجّه فرمائيد:
1ـ ملاصدرا در مقدمه تفسير سوره واقعه مطالبي ميفرمايد كه خلاصه آن چنين است: «بسيار به مطالعه كتب حكما پرداختم تا آنجا كه گمان كردم كسي هستم ولي همين كه كمي بصيرتم باز شد، خودم را از علوم واقعي خالي ديدم. در آخر عمرم به فكر رفتم
ما بايد كتاب آسماني را محور عقيده، فكر، تصميم و عمل خود قرار دهيم و در غير اين صورت، قرآن ما را پوك و پوچ ميداند
كه به سراغ تدبر در قرآن و روايات محمد(ص) و آل محمد عليهمالسلام بروم. من يقين كردم كه كارم بياساس بوده است زيرا در طول عمرم به جاي نور در سايه ايستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله كشيد تا رحمت الهي دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا كرد و شروع به تفسير و تدبر در قرآن كردم. در خانه وحي را كوبيدم، درها باز شد و پردهها كنار رفت و ديدم فرشتگان به من ميگويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين» من كه اكنون دست به نوشتن اسرار قرآن زدم اقرار ميكنم كه قرآن درياي عميقي است كه جز با لطف الهي امكان ورود در آن نيست ولي چه كنم عمرم رفت، بدنم ناتوان، قلبم شكسته، سرمايهام كم، ابزار كارم ناقص و روحم كوچك است».
2ـ فيض كاشاني در رساله انصاف ميفرمايد: «من مدتها در مطالعه مجادلات متكلمين فرو رفتم و كوششها كردم ولي همان بحثها ابزار جهل من بود. مدتها در راه فلسفه به تعلم و تفهم پرداختم و بلند پروازيهايي را در گفتارشان ديدم. مدتها در گفتگوهاي اين و آن بودم و كتابها و رسالهها نوشتم و گاهي ميان سخنان فلاسفه و متصوّفه و متكلّمين جمعبندي ميكردم و حرفها را به هم پيوند ميدادم (ولي همه را باور نداشتم.) ولي در هيچ يك از علوم، دوايي براي دردم و آبي براي عطشم نيافتم، بر خودم ترسيدم و به سوي خدا فرار و انابه كردم تا خداوند مرا از طريق تعمق در قرآن و حديث هدايتم كرد.»
3ـ امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليهـ كه ما با تمام وجود او را نايب حضرت مهدي ـ عجلالله تعاليفرجه ـ ميدانيم، در صحيفه نور ميفرمايد: «و اين جانب از روي جدّ نه تعارف معمولي ميگويم كه از عمر به باد رفته خود... تأسف دارم. شما اي فرزندان برومند اسلام! حوزهها و دانشگاهها را به شئونات قرآن و ابعاد بسيار مختلف آن توجه دهيد. تدريس قرآن را در هر رشتهاي محط نظر و مقصد اعلا(نه در حاشيه) قرار دهيد. مبادا خداي نخواسته در آخر عمر كه ضعف و پيري بر شما هجوم كرد، از كردههاپشيمان و تأسف برايام جواني بخوريد، همچون نويسنده.»(1)
4ـ آيةالله وحيد خراساني، ايشان به مناسبتي در دروس خود در مسجد اعظم نكتهاي فرمود:(نوار آن موجود است.) كه آيا ما در علم اصول و تأملهاي كفايه بيشتر تعمق كردهايم يا در قرآن...؟!
اقرارهاي مشابهي از بزرگان شنيدهام كه فرصت گفتن آن را ندارم؛ به هرحال گامهايي بايد برداريم كه نمونهاش را مينويسم:
1 ـ براي عزت بخشيدن به قرآن، بزرگان آستين بالا زده و در هفته روزي را به تدريس تفسير و نكات قرآن اختصاص دهيم.
2 ـ مديران حوزههاي علميه براي ايام تعطيل برنامهريزي كنند كه طلاب عزيز و جوان مقداري از تفسير قرآن را مطالعه كنند و در پايان كار آزموني به عمل آورند و تشويقاتي انجام دهند.
3 ـ در هر منطقهاي علماي خوش بيان قيام كنند و نسل نو را دعوت و همه را سرسفره پرنعمت قرآن بنشانند و دقايقي را به تفسير آيات قرآن بپردازند.
4 ـ ان شاءاللّه درس تفسير كه بحمداللّه اخيراً در حوزهها راه افتاده، رونق بيشتري پيدا كند و طرحي براي اين منظور در حوزهها اجرا گردد.
5 ـ فضلايي كه در ايام تحصيل تقريرات مينويسند در ايام تعطيل رسالههاي قرآني بنويسند تا مورد نقد و بررسي قرار گرفته و با انتشار آن ديگران نيز بهره ببرند.
در پايان چند خبر خوش براي شما دارم:
1 ـ با نالهها و نعرههايي كه براي مهجوريت زدايي قرآن بلند شد، در سال 77 سازمان اوقاف حركت جالبي انجام داد و از علماء دعوت و آنان را به تدريس تفسير قرآن تشويق نمودند و بحمداللّه بالاي صد جلسه تفسير در شهرهاي ايران تشكيل شد.
2 ـ حوزه علميه قم و مشهد با دادن سه ماه فرصت مطالعاتي به چهل نفر از هزار و پانصد نفر طلبه فاضلي كه هشت جزء تفسير را مطالعه و در آزمون شركت كرده و حائز رتبههاي اول شدند، سفر عمره و به نفرات دوم سفر سوريه و به نفرات سوم سفر زيارت حضرت امام رضا عليهالسلام اهدا نمود. اين حركت سبب ايجاد موج تفسير گشته است. در تابستان امسال نيز با مديريت حوزههاي علميه، بيش از پنج هزار نفر از طلاب عزيز براي مسابقه چند جزء تفسير ثبت نام كرده و در امتحان شركت كردند.
ما امروز در دنيايي زندگي ميكنيم كه فتنهها مثل شب تاريك همهجا را فرا گرفته و در اين شرايط جز پناه بردن به قرآن و اهلبيت عليهمالسلام راهي نيست.
برادر بزرگوارم! عالمي را ميشناسم كه در مسجدالنبي بعد از توسل به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله از حضرت خواست كه ميزان رضايت يا عدم رضايت حضرت را بداند و با همين نيت قرآن را باز نمود، چشمش به اين آيه افتاد: «و قال الرسول ربّ انّ قومي اتخذوا هذالقرآن مهجوراً»
اين آيه آن عالم را متأثر كرد.
بهترين فرصت براي مهجوريتزدايي از قرآن ماه رمضان است كه عظمت آن به خاطر روزه نيست بلكه بخاطر نزول قرآن است. «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»
اساتيد، طلاب عزيز را به مطالعه تفسير و برقراركردن جلسات تفسير براي اقشار مختلف با حفظ دقت (كه تفسير به رأي نشود.) سفارش نمايند.
از فضلايي كه مقيم يا مهاجر يا اهل منبرند، تقاضا ميكنم كه بدنه سخنراني آنان قرآن باشد و اگر نكتهاي ميفرمايند، در بيان همان آيات باشد.
در تفسير آيات به چند اصل توجه شود:
1 ـ نياز مردم.
2 ـ آياتي كه قرآن روي آن اصرار دارد نظير آيات مبدأ، معاد و صحنههاي قيامت و مسائل اخلاقي، اجتماعي، سياسي، خانوادگي و غيره.
3 ـ پرهيز از نقل اقوال و مطالب ادبي و علمي كه مخصوص خواص است.
4 ـ به پيام آيات توجه شود.
5 ـ جلسات طولاني نشود. (حداكثر بيست دقيقه)
6 ـ جلسات تفسير بايد دوستانه و بدون فرياد و تكلف باشد.
7 ـ در پايان، نكات و پيامها آن گونه جمع بندي شود كه لااقل سرفصلهاي آن قابل نوشتن و انتقال و امتحان دادن باشد.
8 ـ در مخاطبين به نسل نو توجه خاص شود.
9 ـ در مناطقي كه مردم با تفسير آشنا نشدهاند، از داستانهاي قرآن، يا سورههاي كوچك يا آياتي كه با ذهنشان آشنا است، آغاز كنيم.
10 ـ در آغاز تبليغاتي انجام گيرد و بعد از هر جلسه نظرات شنوندگان دريافت گردد.
1 ـ به آرزوي روزي كه ما براي نسل نو تفسيرهاي موضوعي كه نيازهاي ويژه آنان را بررسي كند، نوشته باشيم.
2 ـ به اميد روزي كه در هرمنطقهاي دانشمندي قصههاي قرآن را براي كودكان و بزرگان ما تحليل كند.
3 ـ در انتظار روزي كه تفسير ساده ولي پرمحتوا جزء دروس رسمي مدارس و دانشگاهها شود.
4 ـ به اميد روزي كه منابر ما به جاي نقل برخي مطالب ضعيف و... مملوّ از انوار قرآن باشد.
5 ـ به اميد روزي كه تفسير را نيز علم بدانيم و اسرار قرآن را كشف كرده و دلها را جذب كنيم.
6 ـ به اميد روزي كه از هر طلبهاي بپرسند: چه ميخواني؟ بگويد: تفسير و مكاسب، تفسير و لمعه.
7 ـ به اميد آن كه ما كتاب آسماني را بهپا داريم كه آن نيز به پاداشتني است: «ولوانهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم.»
8 ـ به اميد روزي كه بخشي از بودجهها و مدارس و نيروها و درسهاي حوزوي صرف تربيت مفسّر شود.
فكر نكنيد كه اين آرزوها محال است.
مگر ما پيرو امام خميني قدسسره نيستيم كه رژيم را عوض كرد؟ مگر در ورزشگاه ما فرياد يا حسين بلند نشد؟
مگر دهها نماز جماعت در مدارس احياء نشد؟
مگر عزاداران حسيني در تاسوعا و عاشورا در خيابانها نماز برگزار نكردند؟
مگر آن همه مساجد زيبا در جادهها ساخته نشد؟
مگر در جبههها و انتخابات و تحقير استكبار و شركت در مسابقات گوناگون، ندرخشيديم؟
ان شاءاللّه در مهجوريّتزدايي از قرآن نيز خواهيم درخشيد، به دو شرط يكي استمداد از خداوند و توسل به اولياي او و ديگري قصد قربت و قلب پاك.
انس با قرآن مسير فكرها، اخلاقها، استدلالها، تصميم ها، برخوردها را عوض و ايام فراغت ما را پر ميكند. راستي كه قرآن نور است و جامعه را از ظلمات به نور خود جذب مينمايد. قرآن ذكر است. «نحن نزلنا الذكر» و گروهي كه به قرآن بياعتنايي كنند، گرفتار زندگي تلخ خواهند شد. «و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشةً ضنكاً»
ما امروز در دنيايي زندگي ميكنيم كه فتنهها مثل شب تاريك همهجا را فرا گرفته و در اين شرايط جز پناه بردن به قرآن و اهلبيت عليهمالسلام راهي نيست.
اين نامه هم ناله بود، هم طرح و هم بركات و هم آروزها، هرگز ادعايي نداريم ولي ميدانيم خداوند كمك خواهد كرد. شما كه اين نامه را خوانديد، چه تصميمي گرفتيد و چه طرحي داريد؟ از همين امروز شروع كنيم.
ضمناً جهت هماهنگي و ارائه هرگونه پيشنهاد لازم، ميتوانيد با شماره تلفن و فاكس 8893928 و نشاني تهران ـ خيابان آيةاللّه طالقاني ـ ميدان فلسطين ـ ستاد مركزي اقامه نماز ـ دفتر تفسير قرآن تماس حاصل فرماييد.
والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
ستاد تفسير قرآن
محسن قرائتي
1 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 20.